ریچل هالیس یک زنِ خودساخته است. نه اینکه سختى به خود ندیده باشد، که هرچه سختى بیشترى از سربگذرانى سختتر مىشوى. وقتى سرى به صفحه اینستاگرامش میزنى (صفحه اینستاگرام ریچل هالیس) از این همه شور و نشاط به وجد مىآیى اما این همه مطلب نیست. انسانى که مىتواند اینگونه شاد و پرنشاط باشد قطعا مشکلات بسیارى را از سر گذرانده و گرههاى بسیارى را گشوده تا توانسته طلوع دوباره خورشید را به چشم ببیند.ریچل از دوران سخت کودکى و نوجوانىاش به شما مىگوید. از پدرى کشیش که گرچه دکتراى فلسفه داشته اما نتوانسته به درستى براى آنها پدرى کند. از برادرى مىگوید که خودکشى کرد و بنیانهاى خانواده که هر لحظه بیم فروپاشى آن مىرفت.همانطور که مىبینید این یک زندگى آرام و به دور از دغدغه نیست. تلاطم دریاى خروشان زندگى مىتوانست ریچل را با خود به درون آب ببرد ولى او خواست که دوباره به زندگى بازگردد و این بار خواستن توانستن بود. البته نه به بهایى اندک! او در کتابش تاکید مىکند که بارها زمین خورده و دوباره بلند شده، مىدانید چطور توانسته؟
ریچل هالیس در این کتاب از رازهاى موفقیتش به عنوان یک زن، یک مادر شاغل، کارآفرین، ورزشکار و نویسنده مىگوید. راز موفقیت او در پذیرش واقعیاتى بود که همه ما دربارهشان به خودمان دروغ مىگوییم. او در کتابش درباره بیست دروغى مىگوید که زندگىهاى ما را در هم مىپیچد و افکارى غیر منطقى راجع به خودمان و اطرافیان به خورد مغزمان مىدهد.
«من مادر خوبى نیستم.»
«الان باید جلوتر از اینها مى بودم.»
«وزنم بیانگر شخصیتم است.»
«من به اندازه ى کافى خوب نیستم.»
«از فردا شروع مى کنم.»